به گزارش خبرنگار مهر، مرثیه سرایی و سرودن اشعاری در وصف پیامبر اکرم (ص) و امامان از سوی شاعران، تاریخی طولانی دارد و مطمئنأ ادامه این روند تا انتهای تاریخ ادامه خواهد یافت.
شعر همیشه به عنوان پشتوانه ای برای حرکت رو به رشد اسلام مورد تأکید بوده و علت اصلی ادامه یافتن مرثیه سرایی نیز حمایت ائمه معصومین از این مسئله بوده است و به عنوان نمونه می توان به این کلمات که از زبان امام صادق(ع) در بیان عظمت این حرکت آمده است استناد کرد: "در شأن و فضیلت ما بیت شعری گفته نمیشود، مگر آنکه مؤید به تأیید (الهی) و روح القدس باشد".
امامان معصوم حامیان شعر عاشورایی بوده اند
امام حسین (ع) و قیام تاریخی ایشان همیشه مورد توجه شاعران بوده و عنایت ویژه امامان شیعه به این مسئله که به عنوان نمونه به دو مورد از تأکیدات آن از کلام امام ششم اشاره می شود، انگیزه آنان را دو چندان کرده است.
امام صادق (ع) میفرمایند: "هر کس شعری برای حسین بن علی (ع) بگوید و پنجاه نفر را بگریاند بهشت بر اوست" و این امام همام در جایی دیگر آورده است: "هر کس شعری برای امام حسین (ع) انشاد کند و بگرید و بگریاند و یا خود را غمگین نشان دهد. بهشت بر اوست".
شاعران آیینی در گوشه گوشه خاک ایران اسلامی چون دیگر نقاط جهان اسلام، اشعاری بس دلنشین که سوز را در دلها جاری می کند در وصف سالار شهیدان دارند و شاعران ابرکوه نیز خود را از این مسئله مستثنی ندانسته اند.
بسیاری از نوحه های خوانده شده در مراسم محرم ابرکوه که به واسطه برخی آیین ها در کشور شناخته شده است، برگرفته از اشعار شاعران آئینی این شهرستان و به خصوص حاج احمد امیدی است که مردم او را به نام "حاج احمد" می شناسند و او خاضعانه می پذیرد که ممکن است اشتباهاتی ادبی نیز در اشعارش داشته باشد.
اشعاری که اختیار را از شاعر ربود
اگر چه باید بر اساس عرف خبرنگاری نبض گفتگو در دست مصاحبه کننده باشد اما باید اعتراف کنم که در این گفتگو نه شروع مصاحبه با ما بود و نه پایانش و البته این را نیز یادآور شوم که مصاحبه شونده نیز، قادر به برنامه ریزی در این مورد نبود و آنچه ما را به ادامه مسیر می کشاند، اشعاری بود که روزی از زبان این شاعر بیرون آمده بود و امروز حتی اختیار را نیز از وی سلب کرده بود.
اشعاری را که برای روایت در این گزارش آورده ایم، فارغ از اشعار بسیار قوی است که در دفاتر یادگاری این شاعر اهل بیت به ثبت رسیده است و تنها معیار انتخاب ما، سوگی است که با خواندن این اشعار به جان می رسد و به این مقوله فارغ از بررسی اشعار توسط شعر شناسان نگریسته ایم.
از کودکی شعر گفته بود و اگرچه اشعاری در حیطه های دیگر دارد، اما غالب آثار او عاشورایی است که در قالب های مختلف سروده شده است زیرا مانند دیگر خانواده های ایرانی که عشق امام حسین (ع) را در دل کودکان خود بارور کرده اند، خانواده وی نیز در هدایت استعداد وی به این سمت و سو نقش داشته اند و چه خوب به یاد دارد و چه زیبا قدردانی را بر زبان می آورد که: "خانواده و به ویژه پدرم حق بزرگی بر من دارند و پدرم همه جا مرا معرفی می کرد و اشعارم را در جیب می گذاشت و برای دیگران می خواند".
نیم قرن فعالیت در شعر عاشورایی بزرگترین لطف خدا بود
"حاج احمد" اما چه زیباتر در بیان خواسته های خود از صاحب اشعار، شاکرانه می گوید: "همین که آن حضرت به من لطف کرده است که بیش از نیم قرن در خدمت او به مرثیه سرائی بپردازم، مرا کافی است".
وی همیشه خود را بدهکار خالقی می داند که به اعتقادش هیچ گاه نتوانسته است شاکر نعمت های بی شمار او و از جمله عنایتی که شاعری برای اهل بیت را به وی ارزانی داشته، باشد.
او با اولین اشعار خود که همیشه برایش خاطره به همراه دارد از ما پذیرایی می کند: "عاشق چو تویی ندیده دوران/ شد چرخه عشق از تو حیران/ بر سقف سما زدی به خونت/ با یاد خدا سریر ایمان/ بر سفره دعوت الهی/ هفتاد و دو یار کرده قربان".
حاج احمد همیشه اشعارش را با اشک گفته است، با اشک می خواند و اشک های این حقیر نیز همراه او در قرائت این رباعی است: "با آنکه رفت در دل چشمش نمای آب/ هرگز نزد در آئینه حتی صدای آب/ دیدی که ماند بر لب شط جای پای او/ اما نماند بر لب او جای پای آب".
او اشک ریزان ادامه داد: هیچ وقت در صدد چاپ کتاب نبوده ام و اثری را ماندگار می دانم که بر لوح دل، مانند این تک بیت که بر دیوارهای حسینیه دروازه میدان ابرکوه از من نقش بسته است جاری باشد: "وقتی که آب علقمه از مشک می ریخت/ مشک از برای تشنه لب ها اشک می ریخت"
حاج احمد سالیان سال است که قسمتی از نوحه های خود را به صورت جزوه به مداحان داده است و خاطره ای زیبا از این کار دارد: دوستی می گفت که در حرم امام حسین(ع) نوحه ای از تو توسط مداحان کشور خوانده می شد که مضمون آن زبان حال حضرت رقیه خطاب به پدر بود. این اشعار قبلأ توسط یکی از مداحان پیشکسوت ابرکوه در کربلا خوانده شده بود و دیگران از آن بهره برداری کرده بودند و دوستم نقل می کرد که کودکی به دنبال نوای مداح می دوید و این قطعه را با سوز می خواند: "بیا بابا برایت قصه گویم/ شنو از شام ویران گفتگویم/ بیا بگذار بر دامن سرم را/ چو گل خواهم که رخسارت ببویم".
می گوید: حدود دو هزار بیت شعر در قالب های مختلف دارم که تاکنون حدود هزار بیت را جمع آوری کرده ام و آن را اگر چه در شب های شعر مختلف ارائه داده ام، اما تنها تکیه گاه من برای ارزش گزاری اشعار، عرضه در محضر خدای حسین(ع) است و بارها به من ثابت شده است که مورد قبول واقع شده اند.
چنین روایت کنند که .....
او کربلا را در گوشه هایی از مثنوی "کربلا" چه زیبا این گونه معنا کرده است:
در کــتاب واژه والا مــی شـود
کربلا اینگونه مـــعنا مـی شود
کربلا یعنی هـــدایت تا هــدف
جـاده سبـــز ولایـت تا شرف
در کنار نوح کشـــتی ساخـتن
یا که موسی را به نیـل انداختن
عزم ابراهــیم هـای بــت شکن
اژدهای غا لــب ساحر فکـــن
کربلا یعنــی تبر دست خلـــیل
آتـــش خاموش نمرود ذلــیل
آمدن در سایه خــــورشید روز
هجرت از جمع شبان کینه توز
عـشق بازی با سر و با جان و لــب
بوسه بر شمشیر و خنجرهای شب
کربلا یعنـی کمال عاشـــقی
در هوای شــور و حال عاشقــی
اوج تکبـــیر بلال پشــت بــام
با اذان ظــــهر عاشــورا و شام
ذبح اســماعــیل هــــای آرزو
اشتـــیاق سینـــه ها در کار او
کربلا یعنـــی دل و دلـــدادگی
رویش ســـرخ گـــــل آزادگی
چشـــمهای تشـنه هایی روبرو
این به دنــیا، چشم دیـگر آبرو
"هیهات من الذله" سرور شیعیان نیز در ادامه این گونه به زبان شعر معنا می یابد:
کربلا یعـــنی که زیر بار، نـــه
زیـر بار دشمــــن غــــدار، نه
با شکست نیزه ها با دست سـر
مـی رود سر با سر افرازی سفر
اوج نالـــــــه در بلــوغ آرزو
رفــتن از پیچ و خم سـرخ گلو
کربلا یعنی شکست دست زور
مـــردن با افـــتخار و با غـرور
روایت دشت عاشق
اشک یاورمان در ادامه گفتگو می شود و شاعر اهل بیت از حادثه ای خونبار و جاویدان می گوید که در قسمتی از مثنوی "دشت عاشق" روایت کرده است:
چـتر از غبــار معرکه بر سر کشــیدند
بر حنجر خورشید هم خنجر کشیدند
همسایه های آب آنجــــا تشنه مردند
مهمان شدند اما به زیر دشــنه مردند
بی شرمی از روی جبین فتنه می رفت
خونهای عاشق بر زمین فتنه می رفت
آنهــا تمـــــام آبـــهارا ســر بریدند
جان فـــرات تشــنه را حنـجر بریدند
حتی زمین از این تقابل دم نمــی زد
خـــواب زلال قــطره را بر هم نمی زد
آب از خجالت جان خود را خسته میدید
لب تشنه های خسته را دلبسته میدید
مــردانگی از نهر سرکش، های و هو برد
از موج موج قــطره هایش آبرو برد
بانویی که گل دسته ها را آب می داد
او البته از بانویی نیز گفت که گل دسته ها را آب می داد:
آنجا زنی گل دسته ها را آب مــی داد
ساقیّ صبرش تشــنه ها را آب مــیداد
بر حــنجر ببریده لب بـــنهاد زینب
فــریاد زد بر دســــته بیـــداد زینب
حرف کبوتر ها تمــــام آسمـان شد
باغ بزرگ قا صــدک هـا کهکشان شد
آتش ز داغ آتش اندوه مـــی سوخت
دامان سرخ شعله ها را شعله می دوخت
دست هدف در خیمه با کوثر عجین بود
وقتی کنارش تــشنگی روی زمـین بود
روبه صفــت ها شیر را زنجیـر کردند
در باور خـــود شــعله را تفسیر کردند
"حاج احمد" از آرزویی که خود مانند دیگران دارد نیز گفت و اشک های ما را در پایان این سوگواره دو ساعته در گوشه ای از اتاقی کوچک در خانه ای قدیمی بدرقه کرد:
کاش من هم کربلایی میشدم
با خــدایم تک خدایی می شدم
ناگهان حرمیشدم ای کاش من
از وفـــاپر میشدم ای کاش من
----------------
عکس و گزارش: رحیم میرعظیم
نظر شما